من با روش دکتر خردمند خوش اندام و سلامت هستم|mina.foroozesh

[mina.foroozesh]

هدف اول

جدول هدف آهسته و پیوسته (هفته ای نیم کیلو و یک سانت)	د ب	وزن
بهمن 92	120	87
اسفند 92	116	85
فروردین 93	112	83
اردیبهشت 93	108	81
خرداد 93	104	79
تیر 93	100	77
مرداد 93	96	75
شهریور 93	92	73
مهر 93	88	71
آبان 93	84	69
آذر 93	80	67
دی 93	76	65
بهمن 93	72	63
اسفند 93	68	61
فروردین 94	64	59

:91: امروز خیلی آرام و آگاهانه غذا خوردم

فقط وقتی واقعا گرسنه بودم غذا خوردم

به محض احساس سیری دست از غذا کشیدم

:brunluva: غذاهائی را خوردم که واقعا لذت بخش هستند

امروز آب بیشتری نوشیدم

امروز دچار گرسنگی عاطفی شدم ولی چیزی نخوردم / دچار گرسنگی عاطفی نشدم

امروز پیش تر از پیش تحرک جسمی داشتم(45 دقیقه تردمیل یا زومبا)

به یکی از جلسات هیپنوتراپی گوش دادم

[GHAZALAK]

آفرین خیلی عالیه
هفته چندم هستی؟

[mina.foroozesh]

سلام گلم من هفته هفتم هستم

- - - Updated - - -

من روزی 45 دقیقه ورزش میکنم
پیاده روی روی تردمیل
رقص زومبا
هرچه تشنه میشوم یک لیوان بزرگ آب میخورم
هروقت گرسنه میشوم اول یک لیوان آب میخورم - اگر گرسنگی ام بر طرف نشد غذای مورد علاقه ام را میخورم
هرروز به سی دی هیپنو تراپی دکتر خردمند گوش میکنم
سعی میکنم غذا را خوب بجوم
سعی میکنم آرام غذا بخورم
ترازو را پنهان کرده ام و خودم را با آیینه و متر و سنجش اطرافیان میسنجم

[aidaazari]

آفرین عزیزم

منم به این روش خیلی اعتقاد دارم.ولی اعتماد به نفس اومدن به اون روش رو ندارم.می ترسم افسارهای گرسنگیم رو ول کنم بشم همون آدم سابق.برای همین میخوام اول به وزن دلخواهم برسم بعد با این روش ادامه بدم. البته الان کمی تمرین می کنم.مرز گرسنگی و سیری رو ...یا نوشیدن آب زیاد رو .امیدوارم همه مون موفق باشیم عزیزم.

[mina.foroozesh]

من نمیفهمم عزیزم
یعنی چه که وزن کم کنم بعدا بیام
خوب ما با این روش داریم وزن کم میکنیم
هر وقت اشتباه کردیم خودموون را میبخشیم
اصلا رژیم نمیگیریم
اصلا خودمون را اذیت نمیکنیم
فقط کمی ارومتر غذا میخوریم
کمی بیشتر اب میخوریم
وبه یه سی دی گوش میدیم
تحرکمان را بیشتر میکنیم

[rara]

سلام شماهم شیر ده هستی؟
خوش اومدی
نی نی چند وقتشه؟

[mina.foroozesh]

بله شیرده هستم و نی نیم 9 ماهشه

- - - Updated - - -

دوست عزیز، چندین بار در زندگی خود تصمیم به وزن کم کردن گرفته اید، اما در عمل ناکام مانده اید؟ صادقانه جواب دهید.
می خواهم بدانم...

آیا تا به حال شده که تصمیم به رژیم گرفتن بگیرید تا وزن کم کنید اما پس از چند روز به تدریج قوانین رژیم را شکسته و از غذاهای ممنوعه خورده و بعد احساس گناه و خجالت کرده باشید که چرا نتوانسته اید خود را کنترل کنید؟
آیا تا به حال شده که یک رژیم لاغری را با تحمل و مشقت فراوان دنبال کرده و وزن کم کرده باشید، اما به محض اینکه رهایش کردید، دوباره به وزن قبلی تان برگشته و حتی الان چاق تر از پیش شده باشید؟
آیا تا به حال شده با خود به این نتیجه رسیده باشید که بعضی از افراد استعداد چاقی بیشتری مثل شما دارند و شما تا آخر عمر هیچ چاره ی دیگری نخواهید داشت؟ در حالیکه بعضی ها خوش شانس ترند و فارغ از اینکه چه می خورند، همیشه لاغر و جذاب تر از شما به نظر می رسند؟
آیا تا به حال شده از خود بپرسید که تا کی باید لباس های تیره و سیاه بپوشید و به مهمانی بروید؟
آیا تا به حال یکی یا چند مورد از شرایط بالا را تجربه کرده اید؟
اگر شما مثل من یا خیلی از افرادی که می شناسم باشید بارها برایتان اتفاق افتاده است.
و می دانید بدترین قسمت ماجرا چیست؟ این است که در تک تک آنها شما در درون می دانید که به شکلی مقصر هستید. یعنی همه چیز به شما بر می گردد.
- مشکل، غذا نیست
- مشکل، ژنتیک شما نیست
بلکه شما هستید، و می دانید. می توانید احساس کنید که در اطراف غذا کنترل خود را از دست می دهید. می توانید احساس کنید که حوصله ی ورزش کردن و تحرک بیشتر را ندارید.
چگونه من همه ی این ها را می دانم؟
برای اینکه من دقیقاً زمانی حال و روز شما را داشتم. بگذارید کمی عقب تر بروم...

سالها قبل تجارت و کسب و کار موفقی برای خودم داشتم.
تقریباً هر امکان مادی برایم فراهم بود و زندگی بهتر از آن نمی شد. همزمان با آن من همیشه فکر می کردم که بعضی از افراد ذاتاً لاغرند و بعضی افراد چاق، و هیچ کاری نمی شود کرد.
و به خود می بالیدم که جزو افراد خوش شانسی هستم که هرچه می خواهم می خورم ولی هنوز لاغر می مانم.

تا اینکه یکدفعه همه چیز عوض شد

کسب وکارم به هم خورد. در مدت کوتاهی، شرکت های رقیب بزرگتر، بازار را تصاحب کردند و هر چه که من رشته بودم پنبه شد. درست در شرایطی بودم که زیر فشار دیگران له می شدم ولی عملاً هیچ کاری از دستم بر نمی آمد. فقط باید می نشستم و شاهد خرد شدنم می شدم.
ساعت ها گوشه ای می نشستم و مرتب به این فکر می کردم که چرا این بلا به سرم آمد و من چقدر بدبختم. انگار که رشته ی افکار منفی من پایانی نداشت و کاملاً هم از دستم خارج بود. اندکی بعد دریافتم که دچار افسردگی شده ام.
روانپزشک داروهایی را برایم تجویز کرد که باعث می شد آرامتر باشم، و البته همزمان تا حد زیادی کرخت و منگ. دیگر برایم هیچ چیزی مهم نبود، و تنها چیزی که مرا هر روز از خانه بیرون می کشید این بود که برای ناهار به یک رستوران بروم و همبرگر و پیتزا بخورم.
واین تقریباً تنها چیزی بود که کمی به من احساس زنده بودن می داد. اینکه می توانستم بنشینم و یک پیتزای بزرگ را تکه تکه قورت بدهم، در حالیکه در حین خوردن به طور موقت قدرت فکر کردنم باز می گشت و می توانستم بیشتر به مشکلات دیگرم فکر کنم.
اگر شما هم چنین رابطه ی نیازمندانه ای با غذا داشته اید سرتان را تکان دهید...
به عبارت دیگر غذا خوردن تنها منبع شادی و لذت موقت من بود و من همچنان به خوردن ادامه دادم.
تا اینکه پس از مدتی، ناگهان دریافتم که چاق شده ام. نمی توانستم به خاطر بیاورم که چگونه یکدفعه این همه وزن اضافه کرده ام؟ اما واقعیت این بود که دکمه شلوارهایم دیگر به راحتی بسته نمی شدند.
در آن شرایط سخت، اضافه شدن این نگرانی آخرین چیزی بود که ممکن بود بخواهم!
اما به هر حال زندگی مرتب در حال تغییر است و کم کم مشکلات کاری من در طول زمان بر طرف شد و به زندگی عادی برگشتم.
اما وزنم به مقدار اولیه برنگشت! هنوز چاق بودم و این ناراحتم می کرد. تصمیم گرفتم که بالاخره برای حل چاقی خودم کاری بکنم.

چرا لاغر شدن اینقدر سخت است؟

اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که گوشت نخورم و فقط گیاهخوار شوم... لااقل تا زمانی که به وزن اولیه خودم برگردم.
رژیم گیاه خواری من فقط 3 روز دوام آورد. به تدریج ماهی را به برنامه ی غذایی خودم اضافه کردم و بعد مرغ ونهایتاً همان غذاهای خوشمزه قبلی که به اندازه کافی گوشت و برنج داشته باشند!
فهمیدم که رژیم گرفتن کار من نیست و اساساً غذاهای رژیمی حالم را به هم می زنند.
راه دیگری که به ذهنم رسید این بود که شاید باید بیشتر ورزش کنم.
پس به باشگاه محل رفتم و ثبت نام کردم. از مربی خواستم که برنامه ی بدنسازی مشخصی را به من بدهد. روز اول بدنسازی واقعاً سخت بود، سرتاسر بدنم پر از درد شده بود ولی برای یک هفته مرتب ادامه دادم. تا اینکه فهمیدم بعد از یک هفته هنوز همان وزن قبلی را دارم. پس از آن همه تلاش، ناامید شدم. احساس کردم که تلاشم بی فایده است. و از طرف دیگر علاقه ای برای تبدیل شدن به ورزشکار حرفه ای و پیمودن آن همه راه را ندارم.

[rara]

نی نی منم نه ماهشه
من در حال لاغری هستم با روش پل مکنا همه رژیم هامو پیش میرم

[شهرزاد]

خانوم مینا از ادامه اسپم گزاری خودداری کنید شما اجازه نداری اینک سایت دیگه رو تو همه تاپیک ها بزارید قبل لاغر شدن باید یاد بگیریم به قوانین جایی که هستیم احترام بزاریم همینطور به روش آدم ها هر کی هر رژیمی دوست داشته باشه می گیره شما دوست داری با این روش لاغر بشی بشو اینکه بقیه با چه روشی می خوان لاغر بشن به خودشون ارتباط داره

[mina.foroozesh]

دوست عزیز ببخشید که قوانین سایت شما را زیر پا گذاشتم
متاسفانه قوانین را درست مطالعه نکرده بودم

ولی اصلا قصد سویی نداشتم من بر اثر گرفتن این رژیم لاغری تحت نظر پزشک مبتلا به 35 کیلو اضافه وزن شده ام

میدانم شاید برای شما باورش سخت باشد ولی همین است

من چند وقتیست که این سایت را میشناسم و مدام نگران افرادی هستم که در این سایت با رژیمهای خطرناک در حال لاغر شدن هستند

من از تبلیغ سایت دکتر خردمند هیچ سود مادی نصیبم نمیشود

ولی من راهی را که دوستان و هموطنانم دارند در این سایت میروند را رفته ام و به منجلاب رسیده ام

بله ممکن است خیلی ها با رژیم گرفتن بتوانند لاغر شوند ولی ثابت ماندن بدون سختی کشیدن خیلی سخت است

ما نباید شبانه روز به غذا و اینکه چه بخوریم یا نخوریم فکر کنیم
اهداف بزرگتری هم در زندگی ما وجود دارد